اهل سنت همه صحابه را عادل می‌دانند چراکه آن‌ها حامل شریعت برای مردم هستند. ابن صلاح می‌گوید: امت اسلام بر عدالت صحابه اجماع دارند...

جوینی می‌گوید: علت اینکه از عدالت صحابه تحقیق نمی‌کنیم این است که آن‌ها حامل شریعت هستند و اگر در عدالت آن‌ها خدشه شود شریعت در عصر پیامبر  (ص) منحصر می‌شود.

تحقیق پیش رو نقدی است بر نظریه عدالت صحابه

تعریف صحابی و حکم طعن به آنان

ابن حجر در تعریف صحابه می‌گوید: هرکس از پیامبر  (ص) حدیثی نقل کند یا او را دیده باشد درحالی‌که به ایمان او داشته باشد صحابی است.

نووی نیز می‌گوید: هر مسلمانی که پیامبر  (ص) را دیده باشد و لو برای یک‌لحظه، صحابی است و این تعریف موردقبول احمد و بخاری و همه محدثین است.

ذهبی در مورد طعن به صحابه می‌گوید: ازجمله گناهان کبیره، سب و عیب‌جویی از صحابه است. هرکس از صحابه عیب‌جویی کند از دین و امت اسلام خارج شده است.

این نظر اهل سنت در مورد صحابه است اما باید ببینیم حکم خداوند و رسولش چیست. آیا همه صحابه عادل هستند یا نه؟

صحابه در قرآن و روایات

در قرآن آیات بسیاری در مورد منافقین وجود دارد. خداوند می‌فرماید: واذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم انما نحن مستهزئون. کسی که قرآن را می‌خواند می‌بیند که در بسیاری از سوره‌های قرآن در مورد منافقین آیاتی نازل شده است. بااین‌حال بسیاری از منافقین ناشناس باقی ماندند. خداوند می‌فرماید: و من اهل المدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم

حال می‌پرسیم: این منافقین که یک‌دهم قرآن در مورد آن‌ها نازل‌شده چه کسانی هستند؟ آیا ازجمله صحابه پیامبر  (ص) نبودند؟

بخاری نقل می‌کند: روزی عمر از پیامبر  (ص) خواست گردن عبدالله بن ابی را بزند پس به پیامبر  (ص) گفت: اجازه بده گردن این منافق را بزنم. پیامبر  (ص) فرمودند: رهایش کن تا مردم نگویند محمد اصحابش را می‌کشد!!

نووی می‌گوید: پیامبر  (ص) طبق ظاهر حکم می‌کرد و به خاطر اینکه منافقین به اسلام تظاهر می‌کردند و ازجمله اصحاب ایشان بشمار می‌رفتند آن‌ها را نکشت.

بنابراین چگونه می‌توان گفت همه صحابه عادل‌اند درحالی‌که در میان آن‌ها منافقین وجود داشته است.

مسلم از پیامبر  (ص) روایت می‌کند: در میان اصحاب من 12 منافق وجود دارد که 8 نفر از آن‌ها بهشت نخواهند رفت مگر اینکه شتر داخل سوراخ سوزن رود.

بیهقی از ابن مسعود نقل می‌کند: پیامبر  (ص) برای ما خطبه خواند بعد فرمود در میان شما منافق وجود دارد پس هرکه را نام بردم برخیزد. فلانی بلند شو، فلانی بلند شو... پیامبر  (ص) همین‌طور ادامه دادند تا اینکه 36 نفر را شمردند.

ای‌کاش اهل سنت اسم این 36 نفر صحابی را بیان می‌کردند تا از احادیث آن‌ها دوری‌کنیم.

صحابه و نماز

جابر نقل می‌کند: مشغول نماز بودیم که قافله‌ای که بار غذا داشت آمد. همه به سمت قافله رفتند و فقط 12 نفر با پیامبر  (ص) ماندند. سپس این آیه نازل شد: و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الی‌ها و ترکوک قائما

چیز عجیبی است که بنده به خاطر غذا نماز پشت پیامبرش را ترک کند. آیا همه آن‌ها گرسنه بودند؟ آیا با این کار نماز را سبک نشمردند؟ آیا عدالتشان آن‌ها را به این کار واداشت؟

احادیث حوض

بخاری نقل می‌کند: پیامبر  (ص) فرمودند: در کنار حوض ایستاده‌ام که مردی اصحاب مرا به سمت جهنم می‌برد. می‌گویم: چرا؟ می‌گوید: آن‌ها بعد از تو به گذشته برگشتند. پس جز عده کمی از آن‌ها از آتش نجات نمی‌یابند. مسلم نیز نقل می‌کند: پیامبر  (ص) فرمودند: در کنار حوض با اقوامی نزاع می‌کنم و مغلوب می‌شوم. پس می‌گویم: خدایا اصحابم؟! گفته می‌شود: تو نمی‌دانی بعد از تو چه بدعت‌هایی آوردند. این احادیث به‌صراحت بیان می‌کند صحابه داخل جهنم خواهند رفت و جز عده کمی نجات نخواهند یافت. به نظر می‌رسد این احادیث خواب را از اهل سنت گرفته است چراکه صحابه را در این احادیث به منافقین و مرتدین تفسیر کرده‌اند حال‌آنکه این تفسیر صحیح نمی‌باشد زیرا تعداد منافقین بنا بر نظر اهل سنت بسیار کم بوده است و این با قول پیامبر  (ص) که می‌فرماید: «جز عده کمی از آن‌ها از آتش نجات نمی‌یابند» منافات دارد. همچنین در روایت مسلم آمده «اقوام» که نشان می‌دهد آن‌ها فقط ده یا صد نفر نیستند بلکه «اقوام» هستند!

علاوه بر اینکه احادیث دیگری وجود دارد که مفسر حدیث حوض است. بخاری از علاء بن مسیب از پدرش نقل می‌کند که گفت: براء بن عازب را دیدم. به او گفتم: خوشا به حالت، صحابی پیامبر  (ص) بودی... پس گفت: تو نمی‌دانی بعد از او چه بدعت‌هایی آوردیم. حاکم نیز از عایشه نقل می‌کند که گفت: همانا من‌بعد پیامبر  (ص) بدعت آوردم.

همه این نصوص تأکید می‌کنند که بدعت آورندگان همان صحابه هستند نه منافقین و مرتدین. پیامبر  (ص) در حدیث حوض می‌فرماید: تو نمی‌دانی بعد از تو چه بدعت‌هایی آوردند» و براء می‌گوید: تو نمی‌دانی بعد از او چه بدعت‌هایی آوردیم!

این فرض که منظور از صحابه در حدیث حوض، مرتدین باشد، مشکل را بدتر می‌کند زیرا پرسیده می‌شود چگونه کسی که پیامبر  (ص) را دیده و قلبش با دیدن پیامبر  (ص) پاک‌شده و خداوند او را عادل گردانیده مرتد می‌شود؟!! وقتی امکان دارد که صحابی مرتد شود پس صحابه بودن ارزشی ندارد.!!

صحابه در غزوات

در غزوه احد یک‌سوم سپاه پیامبر  (ص) که نزدیک به 300 نفر بودند به رهبری عبدالله بن ابی در میان راه از جنگ کناره گرفتند و بقیه نیز در هنگام سخت شدن جنگ فرار کردند و فقط 12 نفر کنار پیامبر  (ص) تا آخر باقی ماندند. در این جنگ 50 تیرانداز که پیامبر  (ص) در جای خاصی به آن‌ها مأموریت داده بود و فرموده بود حتی در صورت پیروزی نیز آنجا را ترک نکنند، جایگاه خود را به طمع غنائم ترک کردند.

در جنگ حنین هزاران صحابی فرار کردند و فقط 7 نفر در کنار پیامبر  (ص) ماندند که در رأس آن‌ها علی بن ابی‌طالب (ع) بود و عمر بن خطاب همراه فرار کنندگان بود. [1]

اگر کسی باورش نمی‌شود که در بهشت جز عده معدودی از صحابه با پیامبر  (ص) خواهند بود باید از جنگ أحُد و حنین بپرسد.!

صحابه در دوران حیات پیامبر

کشتن مردم بی‌گناه

از شریح بن عمر نقل‌شده: اصحاب رسول خدا مردی را که به دنبال پیامبر  (ص) می‌گشت تا مسلمان شود در حرم الهی کشتند. وقتی این خبر به پیامبر  (ص) رسید بسیار خشمگین شد...

این است عدالت صحابه که به ندای خدا که این نوع قتل را حرام کرده گوش نمی‌دهند و خدا و رسولش را خشمگین می‌کنند.

از ابن عباس نقل‌شده: مردی از بنی سلیم که همراهش گوسفندی داشت از کنار یکی از اصحاب پیامبر  (ص) گذشت و به او سلام کرد. اصحاب گفتند: به‌قصد امنیت از شما، به شما سلام کرد، سپس به سمت او رفتند و او را کشتند و گوسفندش را برای خود برداشتند... آیا پاسخِ سلام، در اسلام و آنچه خدا و رسولش دستور داده این است؟

خودکشی صحابه

سعید بن مسیب از ابوهریره نقل می‌کند که گفت: روزی در جنگ خیبر، پیامبر  (ص) در مورد کسی که ادعای اسلام داشت فرمود: «این اهل آتش است». اما در هنگام جنگ بسیار شدید می‌جنگید تا اینکه برخی داشتند به شک می‌افتادند. در همین حال ناگهان آن مرد به خاطر درد، تیری درآورد و خود را کشت.

این‌گونه صحابی عادل خود را به هلاکت می‌رساند!

مصیبت پنج‌شنبه

بخاری از این عباس نقل می‌کند: روز پنج‌شنبه مرض رسول‌الله شدید شد. پس گفت: بیایید برایتان چیزی بنویسم که بعد آن هرگز گمراه نشوید. پس اصحاب به نزاع پرداختند درحالی‌که در پیشگاه پیامبر  (ص) نزاع شایسته نیست. پس گفتند: او را چه شده آیا هذیان می‌گوید؟... پس پیامبر فرمودند: مرا رها کنید ...

روایت دیگری در بخاری وجود دارد که مشخص می‌کند آن شخصی که با درخواست پیامبر  (ص) مخالفت کرده عمر بن خطاب بوده است.

به این مصیبت فکر کن. نبی رحمت بعدازاینکه مردم را از گمراهی جاهلیت خارج کرد، می‌خواهد برای همیشه گمراهی را محو کند اما صحابه عادل به رهبری عمر این نعمت را پس می‌زنند و با جلوگیری از خواسته پیامبر  (ص) گمراهی را برای امت پیامبر  (ص) رقم می‌زنند.

پس تلاش صحابه برای اجرای اوامر پیامبر  (ص) کجاست؟ حال‌آنکه خداوند می‌فرماید: «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی:»«ما اتاکم الرسول خذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»

برخی از اهل سنت در مقام توجیه کار عمر گفته‌اند: صحابه این کار را به خاطر دلسوزی انجام دادند!

چطور کسی با کلمه آزاردهنده‌ای مثل این برای دیگری دلسوزی می‌کند؟ چطور اهل سنت انگیزه صحابه را فهمیدند اما رسول‌الله نفهمید؟ با این توجیه، اهل سنت صحابه را از خدایی که امر کرده به نوشتن، دلسوزتر دانسته‌اند چراکه پیامبر هر کاری را به تبعیت از وحی انجام می‌دهد «ان اتبع الا ما یوحی الی».

هر کس از کار گروه راضی باشد شریک آنان در آن کار است. بنابراین آیا ما باید به فعل آن صحابه راضی باشیم یا اینکه در کنار پیامبر بایستیم و همراه غضبش خشمگین شویم؟

سپاه اسامة

پیامبر (ص) برای نبرد با روم لشکری به فرماندهی اسامة ابن زید که عمرش در آن زمان از 17 سال نگذشته بود آماده کرد و بزرگان مهاجر و انصار را به آن لشکر ملحق کرد. شیخ ابو زهرة می‌گوید: راویان بر اینکه پیامبر (ص)، ابوبکر و عمر را تحت فرماندهی اسامة قرار داد، اتفاق دارند.

شهرستانی نقل می‌کند که پیامبر فرمود: خدا لعنت کند کسی که از سپاه اسامة کناره‌گیری کند.

اما صحابه عادل! به فرمانده شدن اسامة اعتراض کرده و پیامبر را خشمگین کردند و باوجود اصرار پیامبر بر رفتن امر او را ترک کرده و با اعتراض و عیب‌جویی به امارت اسامة درواقع به پیامبر (ص) که او را نسب کرده اهانت کردند.

علما اهل سنت به‌جای همدردی با پیامبر از صحابه دفاع کرده و در سرپیچی از دستور پیامبر شریک شدند

آن‌ها می‌گویند: صحابه نگران مریضی پیامبر بودند ...

اما این توجیه صحیح نیست چراکه نص پیامبر و آیه « وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» تصریح به وجوب رفتن دارد. آیا برگشتن آنان باعث خوب شدن پیامبر می‌شد یا درد ایشان را زیاد می‌کرد؟

رسول خدا از این کار صحابه خشمگین شد. و مسلمان حقیقی به خاطر غضب پیامبر خشمگین می‌شود و از سرپیچی صحابه دفاع نمی‌کند چراکه صحابه فقط تابع و مأمور هستند نه آمر.

صلح حدیبة

پیامبر به همراه اصحابش برای عمره به سمت مکه رفتند اما قریش از پیامبر خواستند که برگردد و در ازای پذیرفتن شروط سختی، سال آینده به مدت سه روز در مکه آزاد باشد. پیامبر آن شروط را پذیرفت اما عمر به پیامبر اعتراض کرد و گفت: آیا واقعاً نبی نیستی؟!!... آیا نگفتی به‌زودی خانه خدا را طواف می‌کنیم؟

پیامبر فرمود: بله اما آیا گفتم امسال؟

عمر گفت: نه

وقتی پیامبر نوشتن صلح‌نامه را به پایان برد به اصحاب فرمود: «بلند شوید و قربانی کنید و سپس حلق [2] کنید». پیامبر سه بار این سخن را تکرار کرد اما هیچ‌یک از آن‌ها بلند نشدند!

در این اتفاق صحابه به دستورات پیامبر باوجود سه بار تأکید اعتنایی نکردند و عمر بابیانی که سابقه نداشت به اوامر پیامبر اعتراض کرد.

اینجاست که توجیه اهل سنت می‌آید: عمر این کار را به خاطر غیرتش و محافظت از اسلام انجام داد!!

معنی این سخن این است که پیامبر غیرتی نسبت به اسلام نداشته است!

ای‌کاش اهل سنت به ما بگویند که غیرت عمر نسبت به اسلام در  هنگام فرار از جنگ احد و حنین و خیبر کجا بود؟! چرا در روز پنج‌شنبه نسبت به اسلام غیور نشد تا طلب پیامبر را اجابت کند؟!

تفتازانی اعتراف می‌کند!

تفتازانی که از علما اهل سنت است به انحراف برخی از صحابه اعتراف کرده است. او می‌گوید: «آنچه بین صحابه اتفاق افتاده که به حد ظلم و فسق می‌رسد، بنا به ظاهرش، بر انحراف برخی از آن‌ها از راه حق دلالت می‌کند، و انگیزه این اعمال کینه، دشمنی، حسادت، لجبازی، حکومت، ریاست‌طلبی و شهوت‌رانی بوده است زیرا همه صحابه معصوم نیستند و این‌طور نیست که هر کس پیامبر را دید عَلَمِ خوبی شود اما علما به خاطر حسن ظن به اصحاب برای اعمال آن‌ها توجیهاتی آوردند...

اما ظلم‌هایی که به اهل‌بیت پیامبر شد به‌قدری روشن است که امکان مخفی کردن آن وجود ندارد و نزدیک است که جمادات و حیوانات نیز به آن شهادت بدهند و به خاطر آن زمین و آسمان گریه کنند و کوه‌ها منهدم شوند... پس لعنت خدا بر کسی که انجام داد و راضی شد... »[3].

تصویری از زندگی صحابه

حضرت فاطمه دختر پیامبر (ص) ازجمله کسانی است که خداوند هرگونه پلیدی را از آن‌ها دور کرده است. پیامبر فرمودند: ای فاطمه یا راضی نیستی که سرور زنان مؤمنین یا سرور زنان این امت باشی» و فرمودند: فاطمه پاره تن من است هرکس او را بیازارد مرا آزرده است.»

بخاری در صحیحش نقل می‌کند که عایشه گفت: فاطمه دختر پیامبر میراث خود را از ابوبکر طلب کرد اما ابوبکر به او گفت پیامبر فرموده است: ما  ارث نمی‌گذاریم... پس فاطمه از ابوبکر خشمگین شد و با او قهر کرد و قهر او تا شش ماهی که بعد رسول خدا زنده بود ادامه یافت.

ابن قتیبه نیز می‌گوید: روزی ابوبکر و عمر برای کسب رضایت حضرت فاطمه آمدند که ایشان در جوابان دو فرمودند: قسم می‌دهمتان آیا نشنیدید که پیامبر می‌گفت: رضایت فاطمه رضایت من و غضب او غضب من است؟ گفتند: بله شنیدیم پس فرمودند: پس من خدا و فرشتگان را شاهد می‌گیرم که شما مرا خشمگین کردید و راضی نکردید و اگر پیامبر را ببینم از شما دو نفر شکایت می‌کنم.

ازآنجاکه مطابق حدیث، هرگاه فاطمه غضب کند خدا و پیامبر نیز غضب می‌کنند و چون خداوند و پیامبر به غیر حق خشمگین نمی‌شوند بنابراین معلوم می‌شود حدیث ابوبکر صحیح نیست. چطور ممکن است رسول خدا ارث نگذاشتن پیامبران را به ابوبکر اطلاع داده باشد اما به  فاطمه که جایگاه مشخصی نزد پیامبر دارد اطلاع نداده باشد.

نکته عجیب اینجاست که ابوبکر شهادت سرور زنان و علی ع در شهر علم پیامبر و امام حسن و حسین و ام ایمن را رد می‌کند اما در جریانی مشابه شهادت یک نفر را می‌پذیرد. جابر می‌گوید مالی از طرف علاء بن خضرمی به ابوبکر رسید ابوبکر گفت: هرکس بر از پیامبر طلبی دارد بیاید بگیرد. من رفتم و به ابوبکر گفتم: پیامبر فرمود اگر مالی از طرف بحرین رسید به تو فلان قدر می‌دهم. پس ابوبکر شمرد و گفت بگیر...

چرا ابوبکر از جابر دو شاهد نخواست اما از فاطمه چنین درخواستی کرد؟!!

چیزی که انسان را به وحشت می‌اندازد این است که ابوبکر می‌گوید حدیث نگویید و هر کس از شما درباره چیزی سؤال کرد بگویید قرآن بین ما و شما ] حاکم[هست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید. این را می‌گوید اما خودش از پیامبر حدیثی نقل می‌کند که فقط خوش روای آن است! اما حضرت فاطمه با کتاب خدا علیه او احتجاج می‌کند و می‌گوید: آیا عمداً کتاب خدا را ترک کردید هنگامی‌که می‌گوید: «و ورث سلیمان داود»...

و امثال این ای‌ات که ایشان علیه ابوبکر احتجاج کردند پس چرا ابوبکر قران را داور قرار نداند بااینکه گفته بود: قرآن بین ما و شما حاکم هست.

و لأی الأمور تدفن لیلاً            بضعة المصطفی و یعفی ثراها؟!

تلاش برای آتش زدن خانه حضرت زهرا

بعد از وفات پیامبر گروهی از بیعت کردن با ابوبکر خودداری کرده و در خانه علی ع جمع شدند. عمر از طرف ابوبکر آمد و آنان را فراخواند اما آنان نپذیرفتند. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر به دست اوست یا خارج می‌شوند یا خانه را با اهلش آتش می‌زنم گفته شد ای عمر: فاطمه در خانه است عمر گفت: باشد ... سپس عمر به همراه گروهی در خانه حضرت فاطمه رفتند و در زدند وقتی حضرت صدای آن‌ها را شنید با صدای بلند ناله زد: ای پدرم ای رسول خدا ببین بعد از تو چه مصیبتی از دست ابن خطاب و ابن ابی قحافه می‌کشیم.

انسان متحیر می‌ماند از این کردار صحابه. آیا کار عمر به‌جایی می‌رسد که نسبت به آتش زدن خانه حضرت زهرا قسم بخورد و صحابه هم با سکوتشان تأیید کنند. خانه‌ای که پیامبر بدون اذن وارد آن نمی‌شد. خانه‌ای که در بسیاری موارد جبرئیل در آن نازل می‌شد. آیا این وصیت رسول‌الله در مورد عترش بود؟ آیا خدا مودت او را در قرانش واجب نکرد: قل لا أسألکم علیه من أجر الا المودة فی القربی

جنگ جمل

جنگ جمل صفحه سیاهی در تاریخ است که صحابه و در رأس آن‌ها عایشه آن را سیاه کردند.

بعد از محاصره شدن عثمان عایشه به‌قصد حج راهی مکه شد. در راه برگشت مردی را دید و پرسید: مردم چه کردند آن مرد گفت: با علی بیعت کردند. عایشه به مکه برگشت و می‌گفت: به خدا که عثمان مظلومانه کشته شد، به خدا که خون او را طلب خواهم کرد.

طلحه و زبیر نیز بعد از بیعت با علی به عایشه ملحق شده و او را برای جنگ با علی تشویق می‌کردند. عایشه سعی کرد اُم سلمه را با خود همراه کند اما او دعوت عایشه را نپذیرفت. بعد از گفتگوی بین آن‌ها، عایشه و دیگران  راه افتادند. شب هنگام وقتی به آبی که به آن حوأب می‌گفتند رسیدند سگ‌ها به آن‌ها پارس کردند. عایشه گفت این آب چیست؟ برخی گفتند آب حوأب. عایشه گفت: این همان آبی است که پیامبر درباره‌اش به من گفت: ان کسی که سگ‌های حوأب به پارس می‌کنند نباش.

بعد چهل مرد به خدا قسم خوردند که این آب حوأب نیست.

سپس دو لشکر به هم رسیدند. طلحه و زبیر از لشکر خارج شدند علی به سمت آن‌ها رفت و با آن‌ها اتمام‌حجت کرد اما آن‌ها نپذیرفتند و درنتیجه این جنگ 30000 نفر کشته شدند!!

پس در این حادثه تأمل‌کن و بپرس: چه کسی مسئول این خون‌ها است؟ آیا صحابه به رهبری طلحه و زبیر و اُم المومنین نبودند؟ خون عثمان چه ارتباطی به عایشه داشت؟ آیا مردان از بین رفته بودند که زنان برای چنین کاری اقدام کنند؟ چرا موقعی که عثمان محاصره‌شده عایشه پایتخت خلافت را برای حج ترک کرد و برای صلح بین عثمان و انقلابی‌ها اقدامی نکرد؟

دو نمونه از صحابه

خالد بن ولید

 داستان او با مالک بن نویره مشهور است. مالک صحابی بزرگ، سرور بنی تمیم بود که به مردانگی و کرم و شجاعت معروف شده بود. پیامبر او را برای جمع‌آوری زکات از قومش نصب کرد. بعد از وفات پیامبر به ابوبکر زکات نداد. به همین دلیل خالد او و اصحابش را کشت و در همان شب با زن او زنا کرد.

وقتی عمر ازآنچه اتفاق افتاده باخبر شد به ابوبکر گفت:  خالد زنا کرده باید رجمش کنی. اما ابوبکر گفت: او را رجم نمی‌کنم چون او اجتهاد کرد و به خطا افتاده است. عمر گفت: او مسلمانی را کشته است پس باید قصاص شود...

وقتی عمر خالد را دید به او گفت: مردی مسلمانی را کشتی و با زنش جماع کردی به خدا قسم تو را رجم خواهم کرد...

بنابراین مسلمان بودند مالک بن نویره ثابت است  و جز معاندان را انکار نمی‌کند و به غیر از عمر کسانی همچون ابوقتاده انصاری، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن عوف، نیز به اسلام او شهادت داده‌اند.

این خالد بن ولید است. حال چگونه است که برخی او یکی از بزرگان اسلام می‌دانند. آیا بتید عقل را تعطیل کنیم و بگوییم او مجتهد بود؟ و برایش یک اجر هم در نظر بگیریم؟ چرا؟! چون او مالک و اصحابش را کشت و با زنش زنا کرد!

حتی اگر مالک و اصحابش مرتد بودند باید قبل از قتلشان سه روز از آن‌ها می‌خواستند که توبه کنند. کما اینکه وقتی خبر از کشتن مردی که مرتد شده بود دادند پرسید: آیا او را سه روز در خانه حبس کردید تا توبه کند؟ سپس گفت: خداوندا من حاضر نبودم و دستور ندادم و راضی نیستم... این حکم اسلام است. آیا خالد این حکم را نمی‌دانست؟

عمر از ابوبکر خواست خالد را رجم کند، اگر کلام عمر صحیح نبود باید عمر حد قذف می‌خورد و اگر صحیح بود باید خالد باید حد زنا [و قتل] می‌خورد. به‌راستی چرا در بهترین قرون! حدود الهی تعطیل شد.

روزی اسامه خدمت رسول خدا رفت تا در مورد زنی که سرقت کرده بود شفاعت کند. پیامبر فرمودند: آیا در حدود الهی شفاعت می‌کنی؟ سپس ایستادند و خطبه‌ای خواندند و فرمودند: ای مردم همانا قبل از شما کسانی گمراه شدند که وقتی شخص شریفی دزدی می‌کرد رهایش می‌کردند اما وقتی‌که انسان ضعیفی دزدی می‌کرد او را حد می‌زدند. به خدا قسم اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند محمد دستش را قطع خواهد کرد

این سنت پیامبر است و آن سنت خلفا راشدین!

بنابراین چگونه  مسلمانی به خودش اجازه می‌دهد که دینش را از کسی بگیرد که بی‌گناهان را می‌کشد و زنا می‌کند... چگونه می‌توان به احادیث چنین کسی که در صحیحین و غیره آمده عمل کرد؟!

البته مصیبت وقتی خودش را نشان می‌دهد که برخی اسلام مالک و زنا کردن خالد با همسر او را انکار می‌کنند. اگر چنین باشد، عمر به خالد تهمت زنا زده است. آیا حکم چنین کاری چیست؟ خداوند می‌فرماید: و الذین یرمون المحصنات... ثم لم یاتوا

خداوند می‌فرماید: هرگز شهادت آنان را قبول نکنید، بنابراین آیا احادیث عمر را قبول کنیم یا از کلام الهی تبعیت کنیم.

معاویه

حیرانم که از کجا شروع کنم آیا از بدر یا احد یا خندق! در رأس هر جنگی که قریش با پیامبر داشت ابوسفیان و پسرش معاویه حضور داشتند. قرآن را در مکه شنید و مسلمانان و اعتقاداتشان را دید اما تا روز فتح مکه بر شرک خو باقی ماند. بعد از فتح مانند پدرش از روی ترس اظهار اسلام کرد.

معاویه حتی بعد از اسلام ظاهری خود خمر می‌نوشید، عبدالله بن برید می‌گوید: با پدرم پیش معاویه رفتیم... تا اینکه شراب آوردند، معاویه نوشید و گفت: از وقتی پیامبر آن را حرام کرده بود ننوشیده بودم... حال‌آنکه پیامبر فرمودند: شارب خمر مانند بت‌پرست است.

او همچنین زیاد که در فراش عبید به دنیا آمده بود را برخلاف دستور اسلام برادر خود خواند. پیامبر اسلام می‌فرماید: فرزند برای زوج است و سنگ برای زناکار. سکنواری می‌گوید: اولین حکم از احکام پیامبر که به‌صورت علنی نقض شد ملحق کردن زیاد توسط معاویه بود درحالی‌که ابوسفیان او را از اولاد خود نمی‌دانست. اما اهل سنت معاویه را با این اعمال که صراحتاً انکار کلام پیامبر است  تطهیر می‌کنند.

وقتی عثمان کشته شد معاویه حاکم شام بود. مردم با علی بیعت کردند اما معاویه بیعت نکرد و امام علی را متهم به قتل عثمان کرد تا به این وسیله نردبانی برای رسیدن اهداف خودساخته باشد.

معاویه مردم را برای جنگ با علی تشویق می‌کرد. در جنگ صفین لشکر امام علی با لشکر معاویه روبرو شد و درنتیجه آن‌یک صد هزار نفر کشته شدند. همه این کشته‌ها به خاطر معاویه!. وی پس‌ازاینکه به حکومت رسید از قاتلین عثمان انتقام نگرفت که این رفتار، گواه بر این است که انگیزه او فقط خلافت بوده است.

اهل سنت معاویه را خلیفه شرعی و قیامش علیه امام علی را اجتهاد می‌دانند اما خداوند و پیامبر حکم دیگری درباره او دارند. پیامبر فرمودند: اگر در با دو خلیفه بیعت شد دومی را بکشید. همچنین پیامبر، معاویه و افرادش را به قاسطین توصیف کرده است: رسول‌الله به علی بن ابی‌طالب دستور داد با... قاسطین بجنگد. و خداوند می‌فرماید: و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا. علاوه براینکه پیامبر فرمودند: جنگ علی جنگ من است»«دشمن علی دشمن من است» آیا این نصوص کافی نیست؟ عاقبت کسی که با پیامبر بجنگد چیست؟

معاویه در قنوت خود حضرت علی را لعن می‌کرد و لعن ایشان را در نمازهای جمعه و اعیاد ازجمله سنت‌ها قرار داده بود و پیروان او تا 60 سال به لعن علی ادامه دادند تا اینکه عمربن عبدالعزیز از لعن ایشان جلوگیری کرد.

مسلم در صحیحش نقل می‌کند: معاویه به سعد دستور داد که امام علی را سب کند ولی او نپذیرفت...

ابن عساکر می‌گوید: اولین کاری که معاویه بعد از حاکم شدن کرد  این بود که به کارگزارانش دستور در تمام سرزمین‌ها، بر منبرها امام علی را لعن کنند.

ما قضاوت را بر عهده خدا و رسولش می‌گذاریم. ابن عباس از کنار گروهی که علی را سب می‌کردند گذشت. به آن‌ها گفت کدام‌یک از شما پیامبر را سب می‌کرد؟ گفتند سبحان‌الله، کسی که رسول خدا را سب کند کافر است!! پس گفت کدام‌یک از شما علی را سب می‌کرد؟ گفتند این شخص، ابن عباس گفت: خدا را شاهد می‌گیرم که شنیدم پیامبر می‌فرمود: هرکس علی را سب کند مرا سب کرده است و هر کس مرا سب کند خدا را سب کرده و هرکس خدا را سب کند، خداوند او را با پوزه‌اش به آتش می‌اندازد.

وقتی‌که امام علی شهید شدند معاویه گفت: ستایش و شکر خدایی که علی را کشت! و وقتی خبر شهادت امام حسن را شنید برای خدا به سجده افتاد. او بسیاری از صحابه را ازجمله مالک اشتر و عمرو بن حمق، حجر بن عدی کشت.

اما درباره معاویه از حسن بصری نقل‌شده پیامبر فرمودند: هرگاه معاویه را بر منبرم دیدید بکشیدش»  و در نامه محمدبن ابی بکر به معاویه آمده: تو ملعون فرزند ملعون هستی. همواره تو و پدرت سعی در خاموش کردن نور خدا داشتید...پدرت همان‌طور مرد و تو جانشین او در کارهایش شدی.

این چهره واقعی معاویه است اما با همه آنچه ذکر شد باز می‌بینیم سلفیه او را عادل می‌دانند. انسان واقعاً در مقابل این دیدگاه حیران می‌ماند، چگونه می‌توان گفت شخصی عادل است درحالی‌که خمر می‌نوشد و قاتل بی‌گناهان و سب کننده به اولیاء خدا است. آیا خداوند شارب خمر را را برای رساندن سنت نبیش انتخاب کرده است؟

دلایل اهل سنت بر عدالت همه صحابه

دلایل قرانی

وقتی به آیاتی که برای اثبات عدالت صحابه با دقت نگاه می‌کنیم می‌بینیم که آنچه آن‌ها در پی آن‌اند از آیه بدست نمی‌آید علاوه بر اینکه بسیاری از آیات دیگر نیز وجود دارد صحابه را مورد توبیخ و سرزنش قرار داده است. لذا در نظر گرفتن بخشی از آیات و به غفلت زدن خود از دیگر آیات از قبیل «أ فتؤمنون ببعض...» است.

1. کنتم خیر امة...

در این آیه خیر امة مقرون به تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر شده است پس امت وقتی بهترین است که امر به معروف و نهی از منکر کند

علاوه براینکه عام در این آیه، عام مجموعی است نه عام افرادی. به عنوان مثال وقتی می گوییم عرب رسالت اسلام را به دوش کشید این سخن ما به این معنا نیست که تک تک افراد عرب اسلام را پذیرفتند.

نکته دیگر اینکه این آیه منحصر در صحابه نیست بلکه همه امت پیامبر را شامل می‌شود بنابراین اگر دلالت بر عدالت همه صحابه بکند باید دلالت بر عدالت همه امت پیامبر هم بکند.

2. وکذلک جعلناکم

نمی‌دانم این آیه چه ارتباطی به عدالت صحابه دارد؟! اما به هر حال می گوییم مخاطب این آیه امت محمد است. اگر این دلالت بر عدالت بکند باید تمام امت پیامبر عادل باشد و عدم دلالت آیه بر عدالت همه امت دلالت بر عدم عدالت همه صحابه می‌کند

          3. لقد رضی الله

اولاً این آیه در زمان صلح حدیبه نازل شد یعنی بسیاری از صحابه که امروز مسلمین از انها به بزرگی یاد می‌کنند ازجمله خالد و عمرو عاص و معاویه و ابوسفیان نه تنها تا ان زمان مسلمان نشده بودند بلکه در جنگ با پیامبر بودند بنابراین چگونه می‌توان گفت این آیه دلالت بر عدالت همه صحابه می‌کند؟

ثانیاً: کلمه مؤمنین در آیه نشان می هد که خداوند از مؤمنین راضی شد لذا کسانی که بدون ایمان بیعت کردند همچون عبدالله بن ابی و امثال او از دایره رضایت خارج می‌شوند.

ثالثاً این رضایت مشروط عدم استقامت و وفاء به عهد است. خداوند وقتی فرموده است: ان الذین    در ادامه می‌فرماید: فمن نکث که این آیه دلالت می‌کند برخی در آینده بیعتشان را نقض می‌کنند

          4. والسابقون الاولون

این آیه عمومیت ندارد و تنها بر رضایت از سابقین و اولین  از مهاجرین و انصار، تابعینی که به نیکی از آن‌ها تبعیت کنند دلالت دارد.

دلایل روایی

          1. برخی از اهل سنت بر عدالت صحابه به حدیث «اصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» استدلال کرده‌اند.

اولاً این حدیث حتی نزد خود اهل سنت صحیح نیست. ابن تیمیه می‌گوید: بسیاری از ائمه حدیث اصحابی را ضعیف دانسته‌اند. البانی آن را موضوع می‌داند.

متن حدیث نیز دلالت بر ساختگی بودن آن می‌کند زیرا چگونه ممکن است پیامبر بگوید اصحاب من مانند نجوم‌اند بعد به همان اصحاب امر کند که به اصحاب اقتدا کنند؟

          2. برخی نیز به حدیث  علیکم بسنتی  و سنة الخلفاء الراشدین من بعدی... استدلال کرده‌اند

در سند حدیث عبدالرحمن السلمی وجود دارد که مجهول است. بر فرض که این حدیث از پیامبر صادر شده باشد باید خلفا راشد معصوم باشد چراکه پیامبر دستور به تبعیت مطلق از آن‌ها داده است درحالی‌که چهار خلیفه راشد با یکدیگر اختلاف داشتند. وقتی خلافت را به شرط تبعیت از سنت شیخین به امام علی پیشنهاد دادند امام آن شرط را نپذیرفت اما عثمان آن را قبول کرد

علاوه براینکه این حدیث منحصر در چهار خلیفه است و نمی‌توان ان را به 114 هزار صحابی تعمیم داد.

          3. حدیث: خیر امتی قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم

اولاً چنانچه گفته شد عموم در این حدیث به اعتبار مجموع افراد است نه تک تک افراد. ابن عبدالبر می‌گوید: بهتر بودن در آن دوره‌های سه گانه برای مجموع مسلمانان است اما در مورد افراد گاهی بهتر بودن ثابت نیست بلکه گاهی افرادی بعد از ایشان می‌آیند که برتر از آن‌ها هستند.

علاوه بر اینکه در همین دوره بود که دعوت به خروج بر امام عادل شرعی شد. در همین دوره بود که لعن امام علی سنت شد و تا 60 سال ادامه یافت. در همین دوره بعد از فوت تعداد زیادی از صحابه مرتد شدند و مالک بن نویره و اصحابش کشته شدند. وقتی علی خواست خلافت را به عهده بگیرد عده ای جنگ جمل را به راه انداختند که 30 هزار نفر در آن کشته شدند و عده ای جنگ صفین را که در آن 100 هزار نفر کشته شدند سازماندهی کردند و گروه دیگر جنگ نهروان را به پا کردند که دران هزاران نفر کشته شدند.

در همین خیر القرون بود که علی بن ابی‌طالب کشته شد و پسرش، حسن مسوم شد و بسیاری از صحابه کشته شدند. وبالاخره در همین خیر القرون مصیبت کربلا اتفاق افتاد که در آن امام حسین و اهل بیتش کشته شدند  و حتی سهمی از این خیر خیالی به طفل شیر خواره حسین که تیری در گلویش بود، رسید.

أترجو أمة قتلت حسینا    شفاعة جده یوم الحساب

نگاهی دوباره

گفتیم که اهل سنت همه صحابه را عادل می‌دانند چرا که آن‌ها واسطه رسیدن ما به شرعیت هستند و نمی‌شود خداوند کسانی که عدالت ندارند را وسطه قرار دهد. و ازآنجاکه به وسیله نصوص غیر قابل تأویل، عدم عدالت همه صحابه ثابت شد بنابراین جایز نیست که اسلام را از آن‌ها بگیریم

بحثی پیرامون ارزش صحابی بودن

صحابه بودن برای برخی تبدیل به هاله ای مقدس و مخفی شده که در اثر عوامل تاریخی و مذهبی گاهی ارزش آن از نبوت هم فرتر رفته است. اگر صحابی کار حرامی دهد  می‌بینیم که علماء اهل سنت از او دفاع می‌کنند چراکه او صحابی است.

قوشچی در توجیه عمل ابوبکر که فجاءه را آتش زد می‌گوید: این کار از اشتباهات در اجتهاد ابوبکر بود  و در دفاع از خالد می‌گوید: خالد در جنگ با زن مالک ازدواج کرد و این از مسائل مجتهدین است.

ابن حزم درباره معاویه می‌گوید: معاویه و کسانی که با او بودند مجتهدانی بودند که دچار اشتباه شده بود و اجر واحدی خواهند داشت. و درباره قاتل عمار می‌گوید: ابوالغادیه مجتهد بود و اشتباه کرد بر او  ظلم شد. او دارای اجر واحدی خواهد بود.

بنابراین صحابه بودن  جایگاه بزرگی پیش اهل سنت دارد که دارنده آن را از عقاب حفظ می‌کند اما حکم خدا و پیامبر در صحابه بودن چیز دیگری است چنانچه در مثال‌های پیش رو خواهیم دید.

ابلیس ازجمله نزدیک‌ترین مخلوقات نزد خداوند بود اما او با این استدلال که: «انا خیر منه.. و» از دستور خدا سرپیچی کرد. او به خاطر اجتهادش در مقابل نص مورد لعن و طرد خداوند واقع شد وجایگاه بلندش سودی برایش نداشت و خداوند به او نفرمود: تو مجتهدی و اشتباه کردی  و اجری برای توست!

زنان نوح و لوط اسرار همسرانشان را افشا می‌کردند و به دلیل این خیانت خداوند به آن‌ها فرمود: وقیل ...

آیا جایگاه زوجیت بالاتر صحابه بودن نیست پس چرا  این جایگاه برای زنان نوح و لوط نفعی نداشت و عقاب را از آن‌ها دور نکرد. چرا عایشه وقتی بر علیه امام شرعی قیام کرد و باعث کشته شدن 30 هزار نفر از فرزندانش شد مجتهد و مأجور است اما زنان نوح و لوط مجتهد و مأجور نیستند؟!!

خداوند خطاب به زنان پیامبر می‌فرماید: «یا نساء النبی» و نگفت اجرش بیشتر می‌شود اما می‌بینیم اهل سنت به زنان پیامبر اجر می‌دهند اگرچه در مقابل نص اجتهاد کرده باشند و با فرزندانشان جنگیده و انها را کشته باشند. اگر آنچه اهل سنت در توجیه اعمال صحابه و عایشه می‌گویند صحیح باشد باید به این صورت نازل می‌شد: من یات منکن...فلها أجر واحد.

خداوند می‌گوید «یضاعف لها العذب» اما اهل سنت می‌گویند آن‌ها مجتهدند و اجری خواهند داشت. این است فرق حکم خداوند و حکم اهل سنت درباره زنان و اصحاب وقتی‌که اشتباه می‌کنند.

صحابه حضرت موسی هزاران نفر بودند اما به محض اینکه حضرت موسی، آن‌ها را 40 روز تنها گذاشت مرتد شدند.

بنابراین صحابه انسان‌های عادی هستند و بر ما واجب است اگر قصد داریم درباره آن‌ها حکمی بدهیم موازین الهی را در نظر بگیریم چرا که انها از پیامبر که تابع این موازین بود، برتر نیستند.


[1]  این در حالیست که اهل سنت نقل می کنند که شیطان از عمر فرار می کنند!!

[2] تراشیدن موی سر

[3] شرح المقاصد 2/306-307