اگر به شما گفته شود که در آزمایشی شرکت کنید که در آن شاگردی برای پاسخ به سؤالات در یک رشته خاص، به شما معرفی میشود، و شما باید به ازای هر پاسخِ غلط او، بار اول ۲ شلاق و در دفعات بعد تعداد بیشتر تا حد ۵۰ شلاق، به او بزنید، آیا شما در این آزمایش شرکت خواهید کرد؟ اگر قرار باشد بهجای هر شلاق یکبار شوک الکتریکی داده شود و در هر مرتبه میزان آن بالاتر رود آیا به دستور آزمایشگر عمل خواهید کرد؟
در این فصل، این آزمایش، که هدف آن جلب اطاعت عدهای آزمودنی برای دادن شوک الکتریکی به یک فرد دیگر است مطرح میشود، سپس روشهای جلب اطاعت معرفی میگردد.
در این فصل با آزمایش میلگرام، تأثیر آگاهی از وضعیت قربانی، حضور یا عدم فرمانده، اعتبار موسسه محل آزمایش، نزدیکی موقعیت آزمایش به زندگی واقعی، بر میزان فرمانبرداری آزمودنی مورد برسی قرار میگیرد.
آلن فانت [1] که تهیهکننده دوربین مخفی در آمریکاست به مطالعه رفتار مردم میپردازد. وی میگوید: بهآسانی میتوان مردم را به پیروی از هر صاحب قدرتی وادار کرد. او میگوید: در کنار اتوبان منتهی به دله ویر [2] تابلویی نصب شد که روی آن نوشتهشده بود" امروز دله ویر تعطیل است". واکنش وسایل نقلیه به این تابلو، تنها این بود که بپرسند: آیا جرسی باز است؟!.
لئونارد بیکمن [3] (1974) پدیده اطاعتپذیری را به کمک همکارش در خیابان بروکلین به نمایش گذاشت. همکار وی در خیابان از مردم میخواستند یک کار غیرعادی انجام دهند، مثلاً میوهای روی زمین افتاده را بردارند و برای او ببرند. یا از آنها میخواست به کسی که ماشینش را بیشازاندازه جلو پارکومتر پارک کرده بود، به بهانه نداشتن پول خورد، یک سکه ده سنتی بدهند. وقتی او لباس معمولی داشت یکسوم. آزمودنیها از وی اطاعت میکردند اما وقتی لباس نظامی بر تن کرد، 90 در صد آزمودنیها اطاعت کردند. در این آزمایش، دستور نامناسب تنها از جانب یک فردی کاملاً بیگانه صادر شد، حال تصور کنید اگر دستوردهنده فردی مهم و پرقدرت باشد، فرمانبردار تا کجا پیش خواهد رفت. از همین رو بسیاری از جنایتکاران جنگی در جریان محاکمه خود تنها میگفتند: من فقط از دستورات اطاعت میکردم.
خواننده این مطلب یقیناً این افراد را نابهنجار قلمداد میکند اما شواهدی در دست است که عکس این مطلب را نشان میدهد.
مصاحبه با جنایتکاران جنگی نازی نشان داد که بسیاری از آنان افرادی کاملاً بهنجار بودهاند.
رویدادهای اینچنین در تاریخ تکرار میشوند.
حال سؤال این است که دلایل این انفعال چیست؟
آزمایش معروفی در همین زمینه توسط میگرام (1963) در دانشگاه ییل [4] صورت گرفت.
40 نفر آزمودنی مرد از مشاغل گوناگون به ازای دریافت 5/4 دلار در این آزمایش شرکت کردند. هر آزمایشگر طبق یک قرعهکشی (ساختگی) در نقش معلم قرار داده میشد و در طرف دیگر کسانی از خود آزمایشکنندگان (بدون اینکه به آزمودنیها گفته شود) در نقش قربانی قرار داده میشدند. معلم باید در اتاقی مینشست و سؤالات را میخواند. (البته قبلاً به آزمودنی یک شوک واقعی توسط صندلی شاگرد داده میشد تا او جریان را واقعی قلمداد کند). قربانی نیز در اتاق مجاور به صندلی (در ظاهر) بستهشده بود و در دستانش حلقه فلزی شوک قرار داشت او باید پاسخ جوابها را میداد. معلم طبق قرار، باید به ازای هر سؤال غلط یک شوک به قربانی وارد میکرد.
قبل از این آزمایش میلگرام پرسشنامهای در میان عدهای از دانشجویان و روانپزشکان داده بود تا حدس بزنند که. آزمودنیها تا کجا در دادن شوک پیش خواهند رفت. هر دو گروه پیشبینی کرده بودند کمتر از یک در صدِ آزمودنیها تا آخرین حد شوک را خواهند داد.
در این آزمایش وقتی شوک 300 ولتی وارد میشد، شاگرد با مشت به دیوار میکوبید. هر بار که معلم در دادن شوک دچار تردید میشد آزمایشگر با لحنی خشک میگفت: ادامه بدهید!.
نتایج بهدستآمده از این آزمایش تکاندهنده بود:
هیچیک از آزمودنیها تا قبل از 300 ولت متوقف نشدند.
از 315 تا 360 فقط 8 نفر متوقف شدند.
یک نفر در 375 ولت متوقف شد.
26 نفر یعنی % 65 تا آخرین مرحله پیش رفتند.
برای اینکه تأثیر متغیرها میزان فرمانبرداری روشن شود، میلگرام آزمایشها را به صورتهای مختلف تکرار کرد:
الف: وضعیت قربانی:
قربانی پشت دیوار و در اتاق مجاور (آزمایش گذشته).
آزمودنی در حالت قبلی به همراه فریادهای اعتراضی که به گوش معلم میرسید (5/2 کاهش اطاعت).
هر دو در یک اتاق (40% اطاعت).
تکرار حالت سوم به همراه خارج کردن دست توسط قربانی بعد از شوک 150 ولت. در این حالت آزمایشگر از معلم میخواست دستهای قربانی را بهزور در حلقه شوک قرار دهد (30% اطاعت).
ب: حضور و عدم حضور دستوردهنده:
در این زمینه دو حالت موردمطالعه قرار گرفت:
حضور آزمایشگر در چند قدمی شوک دهنده (65% اطاعت).
آزمایشگر بعد از دادن دستور اتاق را ترک میکرد (یکسوم حالت قبل).
ج: اعتبار موسسه:
آزمایشگاه اول میلگرام در دانشگاه ییل که دانشگاه معتبری است صورت گرفت. او این آزمایش را در یک ساختمان سه اتاقه در یک ناحیه تجاری در شهر بریج پورت انجام داد که در این حالت % 5/47 تا آخرین حد شوک را وارد کردند. این آزمایش نشان داد اعتبار موسسه نقش تعیینکنندهای داشته است.
د: وجود الگو:
میلگرام در یک آزمایش دیگر بهجای یک معلم از سه معلم استفاده کرد (البته دو معلم دیگر همکار میلگرام بودند که از دستورات بهطور کامل اطاعت میکردند)(72% اطاعت).
همان حالت اول با این تفاوت که یکی از آن دو معلم در مرحله 150 ولت و معلم دوم در 210 ولت از دستور آزمایشگر سرباز زدند. (10% اطاعت).
آتکینسون و همکاران وی سعی کردند نتایج به دست آمده از آزمایش میلگرام را نقد کنند. آنها به این عوامل در به بار آمدن نتایج آزمایش، اشارهکردهاند:
به دام انداختن تدریجی آزمودنی.
محظور اخلاقی موقعیت.
وجود ضربهگیرهای مختلف مانند دور بودن آزمودنی از قربانی.
نظارت مداوم دستور دهند عامل مهمی در جلب اطاعت بود.
تأثیر قدرت و ایدئولوژی مسلط.
دور بودن آزمایش میلگرام از موقعیت طبیعی (به این معنا که میزان اطاعتپذیری در زندگی واقعی بسیار بیشتر ازآنچه میلگرام به دست آورد، است).
روشهای جلب اطاعت:
جلب علاقه و توجه: در این روش شخص ابتدا سعی میکند ترتیبی بدهد تا موردعلاقه فرد موردنظر قرار بگیرد سپس تقاضای خود را مطرح میکند.
انجام خدمت و مدیون کردن فرد: استفاده از هنجار اجتماعیِ "جبران خدمت"، میتواند باعث پذیرفتن تقاضای شخص خدمتکننده باشد.
جای پاباز کردن: به این معنا که ابتدا تقاضای کوچکی که قبولش راحت است مطرح میکند و بعد از پذیرشِ آن، تقاضای بزرگتر را مطرح میکند.
دانه پاشیدن: به این معنا که از ابتدا تمام شرایط به شخص گفته نمیشود تا توجه و رضایت او جلب شود بعدازاینکه از رضایت وی اطمینان حاصل شد بقیه شروط گفته میشود.
ایجاد احساس گناه: اگر کسی به دیگر صدمهای بزند احساس گناه میکند لذا درصدد جبران برمیآید که در چنین موقعیتی زمینه پذیرش تقاضا فراهم است.
به مرگ بگیر تا به تب راضی شود.
ایجاد خلق خوش در دیگران: در حالت خوشحالی میزان پذیرش تقاضا بیشتر از حالت عادی است.
ماجرای بزرگترین خودکشی دستهجمعی تاریخ:
به گزارش لسآنجلس تایمز، جیم جونز رهبر یک فرقه انحرافی بود که با افکار پوچ و عقبافتاده خود، جان صدها نفر را به کام مرگ کشاند. جیمز جونز سال 1967 از ایالت ایندیانا با دادن وعده برابری "سیاه" و "سفید"، عدهای از مردم را به دنبال خود کشید. جونز از بیهویتی و سردرگمی مردم آمریکا و عواقب بد جنگ ویتنام در روحیه مردم سوءاستفاده کرد تا خود را مطرح کند و بهعبارتدیگر از آب گلآلود ماهی گرفت تا عقاید پوچ خود را به دیگران القا کند. وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش (موسوم به معبد مردم) و همینطور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی دریکی از سخنرانیهایش چنین گفت: "اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد" بهعبارتدیگر کشیش جونز ادعای خدایی میکرد. پس از مدتی وی عنوان کرد که آمریکا دیگر جای ماندن ما نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم که نه دغدغه مالی داشته باشیم و نه از بمب اتم بترسیم و درنتیجه یک روز همه را به دور خود جمع کرد و فرمان هجرت به عمق جنگلهای گوانا -کشوری کوچک در امریکای جنوبی- داد. بلافاصله بعد از رفتن به گوانا، شهر رؤیاهای خود یا همان سرزمین موعود را ساخت و نامش را "جونز تاون" گذاشت و برای اینکه افراد بیشتری را به سمت خود جذب کند تصاویر ویدئویی از این شهر به آمریکا میفرستاد. کمتر از یک سال از ساختهشدن شهر نگذشته بود که از "جونز تاون" گزارش رسید کسی اجازه خروج از این شهر ندارد و اگر فردی هم اصرار بر این کار داشته باشد شکنجه میشود. ادامه این گزارشها و افزایش نگرانیها بستگان کسانی را که به گوانا رفته بودند، دست به دامن مقامات سیاسی آمریکا کرد. دولت آمریکا یک سناتور به نام "رایان" را به همراه تعدادی از خبرنگاران به "جونز تاون" فرستاد. بعد از ورود بیسروصدای رایان و همراهانش به این شهر عدهای نزد رایان رفتند تا مقدمات فرارشان را فراهم کند که این خبر به گوش جونز رسید و بلافاصله دستور قتل رایان، همراهان وی و خبرنگاران را صادر کرد. 30 دقیقه بعدازاین قتل، جونز حامیان خود را جمع کرد و گفت: "اول کودکان و بعد خودتان سیانور بخورید تا باهم بمیریم. دو ساعت بعد 1900 یا 900 جنازه در شهر رؤیاهای جونز باقیمانده بود.
[1]. Allen Funt
[2]. Deleware
[3]. Leonard Bickman
[4]. Yale